Friday, March 13, 2009

اصلاح طلبی صادقانه، اصلاح طلبی رياکارانه


عمادالدين باقی


اصلاحات و اصلاح طلبی بدون فاش گويی سهم و نقش خودمان در ويرانی های محتاج اصلاح ، صادقانه نيست و در وجدان عمومی نخواهد نشست و ناکام خواهد ماند. چند سال پيش از يک تقسيم بندی تحت عنوان «اصلاح طلبی بازيگرانه و اصلاح طلبی تماشاگرانه» ( به اعتبار نقش کنشگران اصلاحات) سخن گفتم و اينک به اعتبار کارنامه کنشگران از« اصلاح طلبی صادقانه و اصلاح طلبی رياکارانه» سخن می گويم و البته به اعتبارهای مختلفی می توان از اين پديده سخن گفت. اصلاحات، موضوعی سهل و ممتنع است و درباره اش چندان گفته اند و نوشته اند که شايد سخن ما واگويی و ملال آور نمايد. درعين حال اصلاحات دارای وجوه و شئون گوناگون و چند پهلويی است که همواره نيازمند کاوش و گويش است. اينکه اصلاحات چيست؟ با انقلاب چه تمايزی دارد؟ آيا اصلاحات امری جبری و تحميل شرايط تاريخی است يا امری انتخابی، سودمند است يا ناسودمند و...

در اين گفتار کوتاه به جای اطناب و تفصيل به چند ملاحظه بسنده می کنم :
۱- انواع : چه اين پديده را جبری بينگاريم چه انتخابی، بايد روشن کنيم که چه نوعی از اصلاحات را مراد کرده ايم. يکی از دشواری ها و بلکه علل ناکامی حرکت های اصلاحی اين است که رهروانش در لفظ مشترک و در معنا مختلفند. همه از اصلاحات سخن می گويند اما يکی اصلاحات سياسی را مد نظر دارد و ديگری اصلاحات اقتصادی و سومی ، اصلاحات دينی را و ديگری اصلاحات فرهنگی را. اصلاحات آموزشی،اصلاحات اجتماعی،اصلاحات حقوقی(در قوانين) نيز اقسام ديگری از آن هستند و هرکدام اقتضائات خود را دارند. هريک ازاين ها بر خرده نظام هايی متمرکز می شوند که در صورت کاميابی سبب ساز تغيير در ساير خرده نظام ها خواهند شد. ممکن است اين سخن ناصواب آيد که اصلاحات تبعيضی(تک بعدی) عقيم است و اصلاحات بايد تمام عيار باشد؛ ممکن است اين مدعا نادرست آيد که نمی توان اصلاحات سياسی کرد و اصلاحات اجتماعی را ناديده گرفت اما در هرصورت کارگزاران و رهبران اصلاحات نبايد از اين نکته غافل باشند که هريک از آنها بقيه را در پی می آورد.

۲-اصلاحات مثبت،اصلاحات منفی: با الهام ازدوگانه«آزادی مثبت،آزادی منفی» در انديشه آيزايا برلين، دوگانه مشابهی را نيز برای اصلاحات فرض می کنم. منظور از آن را می توان با نامگذاری ديگری هم مشخص کرد: اصلاحات سلبی و اصلاحات ايجابی . در اولی ،تمرکزبر نفی و کنار زدن و نماياندن کژی ها است و بارانداز دومی بر تدبير و بيان وجوه ايجابی و راهکارها و ....

۳- روش : افزون بر آنچه در بند پيش گفته آمد ، بجز ابهام در نوع ، همگان از اصلاحات سخن می رانند حال آنکه روش های متفاوتی را در ذهن دارند که تبعا نتايج متفاوتی به همراه خواهد داشت. گاه روش اصلاحات را از موضوع و مفهوم و اقسام آن تفکيک می کنند اما اصلاحات و روش گاهی چنان درهم تنيده اند که تفکيک آنها ممتنع می نمايد. روش، يا راديکال و انقلابی است يا محافظه کارانه، يا اصلاحات از بالا است يا اصلاحات از پايين (که اين نوع مقرون به اصلاحات اجتماعی بوده و گويی نوعی از اصلاحات و روش يکی شده اند)،يا نخبه گرايانه است و يا عامه گرا.

۴- ظرف و مظروف :اصلاحات را گاه به گونه ای مطرح می کنيم که محيط و جغرافيای آن فراموش می شود و همين غفلت از "تحليل مشخص در شرايط مشخص" اصلاحات را به موضوعی ذهنی و دلمشغولی روشنفکرانه تبديل می کند. در محيطی که مقاومت ساختار سياسی متصلب وجود داشته باشد ويا برعکس با مساعدت مواجه باشد، نوع و روش اصلاح تحت تأثير آن متفاوت می گردد.

۵- پسوندهای ايدئولوژيک : اصلاحات در ماهيت خود پسوند پذير نيست و پسوندهای ايدئولوژيک مانند اصلاحات اسلامی، اصلاحات مارکسيستی و ... در واقع, صفتِ مظروفِ اصلاحات و محيطی است که در آن اصلاح رخ می دهد نه صفت خود اصلاحات .

۶- تجربه تاريخی در جامعه ما حاکی است که اصلاحات از بالا ناکام بوده ونسخه اصلاحات اجتماعی راهگشاتر است. به عبارت ديگر اينکه گرانيگاه و تکيه گاه اصلاحات در درون جامعه و نهادهای برخاسته از آن باشد،ضامن موفقيت اصلاحات سياسی است که بر ساختار قدرت تمرکز دارد و يا از سوی دولتمردان کليد می خورد. از اين رو است که حقوق بشر خواهی بر دموکراسی خواهی اولويت می يابد. دموکراسی خواهی، جهت گيری همان نيروهايی است که اصلاحات را در سال های اخير به اصلاحات سياسی فروکاسته اند و در پی نرم کردن ساخت سياسی اند اما حقوق بشر خواهی مجموعه ای از مطالبات در حوزه های اقتصادی و فرهنگی و مذهبی و سياسی و حقوقی را در بر می گيرد و در حقيقت مانيفست اصلاحات تمام عيار است که متناسب با شرايط خاص هر جامعه می توان اولويت های آن را تعيين کرد. حقوق بشر خواهی در وجدان عمومی می نشيند و اجتماعی تر از مطالبات صرفا سياسی است . سی ماده اعلاميه جهانی حقوق بشر دربرگيرنده ۴۲ حق از حقوق ذاتی بشر است که قابل وضع کردن و سلب کردن نيست. اين حقوق عبارتند از: حق حيات،حق مسکن،حق بهداشت، حق شغل و امنيت شغلی،حق دادرسی عادلانه، حق آزادی از شکنجه يا رفتار تحقيرآميز ،حق بر وکيل، حق مساوات در برابر قانون ، حق آزادی از بازداشت خودسرانه ، حق مربوط به اصل برائت ،حق اوقات فراغت و تفريح، حق دريافت مزد منصفانه ،حق آزادی بيان و عقيده و مذهب ،حق انتخاب آزاد، حق آموزش ، حق آزادی سفر به داخل و خارج کشور ، حق ازدواج و تشکيل خانواده ،حق تشکيل آزادانه احزاب و تشکل ها و انجمن ها و سنديکاهاو...

اين حقوق در ميثاقين تکميل شده اند. وزن حقوق اجتماعی و فرهنگی انسان ها در اين سند بيش از ساير حقوق است. بسياری از اين حقوق در قانون اساسی ايران و ساير کشورهای جهان مندرج است اما وجود قوانين دموکراتيک لزوما به معنای وجود مجريان و مسئولان دموکراتيک نيست. آنچه اين حقوق را نگهبان است حاکمانی نيستند که از آنها متضرر می شوند بلکه جامعه ای است که به حقوق خود آگاه است و به صورت سازمان يافته از آن دفاع می کند. اين حقوق و سازمان های حامی آنها فقط احزاب و نهادهای سياسی نيستند. در جوامع دموکراتيک بيشترين نهادهای اجتماعی و جمعی را نهادهای غير سياسی تشکيل می دهند؛ مانند انجمن های حمايت از انواع بيماران، انجمن های حمايت از ايتام و کودکان و زنان و کارگران و....

در ايران،اصلاح طلبان تنها در حوزه قدرت آرميدند و از حوزه وسيع تر اجتماعی غافل شدند و در همان ايام، طرح همين انتقاد با اتهام توطئه غير سياسی کردن و انفعال و نظاير آن مواجه می شد گرچه پس از نتايج غير منتظره انتخابات ۳تير۱۳۸۴ خود به آن به عنوان خطای اصلاح طلبان اقرار کردند. فراموش نکنيم که هر دو پديده نقيض يکديگر ،هم دوم خرداد(خاتمی) و هم ۳ تير(احمدی نژاد) برای همه و از جمله حکومت و اصلاح طلبان و افراد پيروز انتخابات ،غير منتظره بود و اين امر نشانه وجود خصلت های اغواکننده در بطن جامعه و همچنين نشانه بيگانگی است با آنچه در بطن جامعه می گذرد.

۷- اما اصلاحات با هر مفهوم و روشی که برگزيده شود، هسته وعنصر عينی و خلّاق آن، فرد و فرديتی است که راهبر و کارگزار آن است . اصلاح طلبی ملازم "نقد" است و اصلاح طلب کسی است که نخست چشمش به درون خويشتن سپس به برون گشوده شود. اگر کسی ، اصلاح طلبی را با نقد خويش نياغازد و اصلاحات را از خويشتن خويش شروع نکند، به ويژه در صورتی که صدر نشين و پيشوا يا جزو پيشوايان باشد، صداقت اصلاح طلبی اش مشکوک است . در خصوص کسانی که در گذشته و در دو دهه نخست انقلاب ،خود دست اندرکار امور بوده اند اين حکم جدی تر و قاطع تر است . اصلاح طلبانی که از ساختار قدرت برآمده و از سرای حکومت آمده اند اين مزيت را دارند که برای اصلاح ساختار حکومت کارآمدترند ليک بايد التفات داشته باشند که از نگاه وجدان عمومی اگر امروز شرايط به نحوی بيمارگون گرديده که نيازمند اصلاح است مگر بيگانگان يا انسان هايی از سيارات ديگر عامل آن بوده اند؟ اين شرايط محصول عمل جمعی کسانی است که خود گرداننده امور بوده اند و امروز ندای اصلاح آن را سر می دهند! مگر ممکن است که کسی سهم و نقش خويش را در پديد آمدن همين وضعيتِ نيازمندِ اصلاح ،فاش نگويد و گويی فقط و فقط ديگران مسبب ويرانی ها بوده اند، آنگاه او اصلاح طلب هم باشد.

البته اصلاح طلبی راستين با چالش هايی دشوار نيز روبروست. يکی از اين چالش ها وجود کسانی است که خود را ترازوی حقيقت می پندارند و از نقد بری می دانند و اگر صادقانه نظر خود را گفتی و نفس لوّامه ات با صدای بلند سخن گفت تو را نمی پذيرند و اعترافت را پتکی بر فرقت می سازند . اينها دو گروهند: پوزيسيون و اپوزيسيون. در پوزيسيون(گروه حاکمان) نام اصلاح طلبی را رويزيونيسم و(تجديد نظر طلبی) و گاهی تندتر از آن " نفاق" می نهند و وانمود می کنند که ثبات عقيده را از کف داده و به هويت خود پشت پا زده ای و فرصت طلب و دمدمی مزاج شده ای و اگر پيشينه دولتی داشتی، مطرود و خطرناک می شوی و اگر از پيکر جامعه برآمده ای ، سرباز دشمنی؛ حال آنکه اصلاح طلبی ،ملازم با انکار هويت و نفی تماميت باورها و ضديت با خود نيست بلکه ملازم با نقد و پالايش و بهبود آنها و افزايش رواداری است. در ميان اپوزيسيون(مخالفان حکومت)، اگر نقد تو بر خويشتن با ديدگاههای خصمانه و دشمنانه شان جور نمی آمد می کوشند ثابت نمايند که سابقه تان(که مورد اعتراف و نقد خودتان بوده) شاهد کذب لاحقه تان(اصلاح طلبی و دموکراسی خواهی و...) است و يا شما مسبب يا شريک همه گناهان بوده ايد. اگر حرف آنها را تکرار کردی می گويند در آب زمزم هم که خود را بشوييد فايده ندارد و تازه شما به همان حرف هايی رسيده ايد که آنها سال هاست رسيده اند. اين جماعت در حالی که خود با روش های نادرست شان عامل اصلی رشد ديکتاتورها و توجيه کار آنها در توده مردم بوده اند و کشور را سال ها به عقب رانده اند اما از نقد تو بر خودت برای اثبات درستی خودشان استفاده می کنند و با اين کارها راه انتقاد از خود را در همه می بندند . کثيری از درس آموختگان روزگار از تن دادن به اصلاح طلبی صادقانه پس می زنند و می گويند چرا چوب دوسر طلا شويم. دسته ای از اپوزيسيون معهود که خود را مرکز عالم گرفته اند به جای اينکه از نقد شما بر خويش درس بگيرند و همه ما نهضت خودانتقادی را راه بيندازيم تا خطاهای گذشته را تکرار نکنيم، چنان می کنند که منطق«يا کاملا با ما يا برما» چيره شود اما اصلاح طلب راستين بايد از اين چالش عبور کند .اصلاح طلب کسی است که نخست باغ خويش را شخم بزند و خويشتن را هرس کند.

هرس کردن هنری عملی است که چرخه حيات مجدد را به فعاليت وامی دارد و سبب بقا و توليد و طول عمر است.

Monday, March 2, 2009




طلوع کن! طلوع کن!
  در این ستاره مردگی !
  که از تو تازه میشود
  این خلوت سرخوردگی !
طلوع کن! طلوع کن! 

«ما به خرداد پر از حادثه عادت داریم»
بله دوستان عزیز موعد فرارسید یعنی یکی از مواعید و امروز یکشنبه 11 اسفند 1387 آمد و همگی به عهد و قول خود عمل کردیم و همانطور که تا قبل از بهمن امسال همه با هم و یکصدا میخواستیم سید بزرگوار سید محمد خاتمی در کنار ما باشد و در کارزار کار زار مسولیت و حکومت امروز این مرز وبوم وخاک پاک که چندی ست در آن گلهای شاد و رنگارنگ پژمرده میشوند و نهالهای رو به رشد و بالندگی در نونهالی خموده و بال شکسته، و نه دیگر سرو میشوند و نه اوج میگیرند، شرکت کند، و او با بغض و دل خون این 12 سال ناهمواری گفت:«من میایم و با قدرت در این انتخابات شرکت میکنم» و آمد که به عهد خود وفاکند بار دیگر. ما هم امروز که آن سید بزرگوار را درکنار خود داریم ته دلمان قرص و محکم شده و کمی از تنهایی در آمدیم. پس او را تنها نمیگذاریم و نگذاشتیم آمدیم موج 3 دوم را دور هم جشن گرفتیم و با دیدن چشمان پر از برق امید و صورتهای نه چندان شاد که شادی می طلبند، باز هم دلمان روشن شد که تنها نیستیم، دستهامان را مدام بالا بردیم هم کف زدیم و هم رو به بالا بسوی خدا بالا بردیم که شکرگزاری را با این خوشی و همدلی همراه کنیم... که از خرداد 76 آموختیم با هم باشیم تا شاد بتوانیم بودن و ماندن را... 
راستی امروز میگفتیم: **خاتمی قهرمان برای حفظ ایران امید ملت بمان**  
 و همینطور با هم فریاد زدیم: **خاتمی پاینده رییس جمهور آینده**
آره همه آمده بوند محصل و دانشجو و کاسب و مهندس و دکتر و استاد و خانه دار و هنرمند و قدیمی و جدیدی -راستی چرا در همه گردهماییهای برای خاتمی اینقدرتنوع چهره ها و صنفها دیده میشود؟؟-(میدونین، چون مینی بوس و اتوبوس نمیذارن به زور یه سریهارو بار کنند بیارن خالی کنن تا دوزار(دوریال قدیم) شعار بدن برن برا ناهار و شام!!)
اینا خودشون میان چرا؟ چون میدونن چی میخوان،میدونن کجا باید بیان،میدونن خرجشون با خودشونه هزینه باید کنن آره همه اینا رو میدونن و میان....
کمال تبریزی،حسام الدین سراج،هما روستا،لیلی رشیدی،استاد ضیاء موحد،حجه السلام مجید انصاری،دکتر اباذری، سعید رضوی فقیه دکتر شاهپور اعتماد و....اینایی که من خودم دیدم و میشناختم و و و .......و من و تو و دوستان و هموطن های دیگرمون و باز هم دیدیم کار سخت و مسیر طولانی در پیش داریم و فقط باید به جلو رفت و برد که سید بزرگوار هم در همان سالها در پاسخ بیهوده گویان گفته بود:"راه اصلاحات راهی بدون بازگشت است" و شاید بعضی از ما خسته بودیم و متوجه نشدیم که چه گفت...
اما ،اما این بار دیگر هرگز خسته نمیشویم هرگز سست نمیشویم هرگز گلایه نمیکنیم و قول میدهیم که همه چیز را یکجا و در یک زمان و از یک نفر نخواهیم و موقتی راضی نشویم بلکه برای همیشه بخواهیم و برایش هزینه کنیم و راه را برویم تا برایمان بماند و بماند
راستی لیلی رشیدی آمد روی سن و گفت: آقای خاتمی شما یکبار گفتید که بچه یزد و کویر هستین، آسمان کویر همیشه ستاره بارونه، آسمون شهر ما چند وقته که خالی از ستاره هاست، بیا و آسمون شهر مارو ستاره بارون کن....
صبا کوچولو دختر 7و8 ساله ای آمد روی صحنه و این شعر راخوند:
  سلام به حاج خاتمی نداشته باش ماتمی
میشود اوضا بهتر بدیها از در رفتن  
تنها امید مایی نری یه وقت تو جایی 
با شادی و با خنده بشو رییس بنده  
  در بخشی از بالای سمت چپ سالن جمعی از دانشجویان پلی تکنیک دور هم جمع بودند همه غمزده و غصه دار،حدود 7و8 عکس بزرگ از همکلاسیهایشان را که هفته پیش دستگیر شده بودند به همراه داشتند و هرزچند گاهی بر میخواستند و عکسها را با سکوت بالا میبردند. دلمان لرزید و غصه دار شدیم و آرام آرام زمزمه کردیم:دانشجوی زندانی آزاد باید گردد. و چقدر یواش گفتیم چرا که....
گروه دیگری در سمت دیگر از علم وصنعت بودند که روی پلاکارد نوشته بودند:«ما که دلمان خون است» و این آوای دانشجوی جوان ایرانی است امروز. با هم قسمت کردیم غمها ودرد دلهامان را دراین محفل با صفای بی کلک و دروغ و تزویر بدون اغیار و کمی سبک شدیم و ترو تازه شدیم به طراوت همدیگر که دوباره غنچه ها و گلهایمان را سرزنده و شاداب و رنگ به رنگ ببینیم.  
 اصلا دیگه تصمیم خودمون گرفتیم : 
ما میخواهیم دگه همیشه بخندیم و دست بزنیم آنهم دستهایمان را بالا بیاوریم ودست بزنیم دیگر نمیخواهیم قایمشان کنیم ، 
میخواهیم شاد باشیم از چی؟ 
از چیزهایی که خودمان انتخاب میکنیم وبر آنها صبر میورزیم تا کامل شوند
میخواهیم ریشه کینه توزی و دشمنی و بغض را بخشکانیم هم در بین خودمان و هم نسبت به دیگر آدمها و ملتهای دنیا.
اصلا میخواهیم کلمات کینه،غصه،یاس و اندوه وترساندن و زندان و(وای چقدر زیاد شدند این کلمات در ذهن ما؟؟؟) را از کتاب لغتمان دور بریزیم و از صبحگاهان تا شامگاهان بدویم و کار کنیم و شاد باشیم و عشق بدهیم و عشق بگیریم و آباد کنیم و آزاد باشیم...

دوستان ماجرای حضور امروز همچنان ادامه داره باز هم براتون مینویسم البته فیلم و عکس و صدا هم ضبط کردم آماده میکنم براتون و توی صفحه««طلوع»» میگذارم
.